در راه عشق هستم در راهی که مقصدش برای من به دو راه میرسد؛ یک راه نبودنم و یک راه باتو بودنم
از دو راهی ها نمیترسم چون در جاده ای از عشق مسافرم؛ راهی که برای آن آفریده شدم
آفریده شدم تا مسافری عاشق باشم؛ عشق به یک انسان کسی که جز او دلیلی ندارم برای راهی شدن
عشق من وجودت بدرقه ی راه من است؛ چشم به راهم باش که من در فکر رسیدنم
آنقدر از وجود تو گرمم که پاهایم خستگی های روزگارم را حس نمیکنند
این است راه من و دنیای من؛ مسافری همیشگی
پاهایم یکی پس از دیگری فدم میگذارند و دستانم را روبه تو دراز میکنم که اگر پاهایم از نفس افتاد دستانم به تو نزدیکتر باشد
عشق من بی تو هرگز